تاريخ : سه شنبه 14 مرداد 1393 | 3:07 | نویسنده : نــــــــادر
زندگينامه‌ى امام شافعي رحمه الله محمد فرزند ادريس فرزند عباس شافعي در سال (150) هـ در شهر غزه ديده به جهان گشود و وقتي دو سال از عمر ايشان مي‌گذشت خانواده‌اش به شهر مکه‌ي مکرمه نقل مکان نمودند. پدرش را در کودکي از دست داد، و مادرش عهده دار سرپرستي او شد. مادرش وقتي او را به دنيا آورد خوابي ديد: در خواب ديد که گويا سياره ي مشتري از بطن او خارج گشت و در مصر فرود آمد و پاره هايي از آن در هر شهري پراکنده گشت. خوابگزاران اين خواب را چنين تعبير نمودند که از شکم اين زن دانشمندي به دنيا مي آيد که علم و دانش وي ابتدا در مصر محدود شده و سپس در ديگر شهرها گسترش مي يابد. امام شافعي در جستجوي کسب علم و دانش: در نزد باديه نشينان و در طلب علم بزرگ شد و به فراگرفتن اصطلاحات و اشعار آنان، و حفظ قرآن و در همان کودکي پرداخت. خودش مي گويد: هيچ مال و ثروتي نداشتم، و در همان اوان جواني شروع به فراگرفتن دانش نمودم، به ديوان مي رفتم و از حضور در آنجا نهايت استفاده را برده و به نوشتن (احاديث) مي پرداختم. -موطا را در سن ده سالگي حفظ کرد. -درهمان کودکي تيراندازي را دوست مي داشت و از همسالانش پيشي مي جست. چنانکه از ده تير، نه تا را به هدف مي زد. -در سن بيست سالگي در طلب علم به مسافرت رفت. -مي گويد: تمام لذت و خوشي من در علم و دانش است. -مي گويد: من يتيم بودم و تحت سرپرستي مادرم و او هم پولي نداشت که به معلم بدهد و معلم به جاي آن به اين راضي مي شد که وقتي او نبود به امور بچه ها بپردازم و به او کمک کنم. -مي گويد: من بر روي استخوان هاي کتف مي نوشتم. -مي گويد: وقتي موطاء را حفظ نموده بودم نزد امام مالك رفته و گفتم: مي خواهم آن را بشنوم. -شب را به سه بخش تقسيم کرده بود: يک سوم براي نوشتن، يک سوم براي نماز گزاردن و يک سوم ديگر براي خواب. ستايش علما از وي: -علماي هم عصر وي او را مصداق اين حديث مي دانند: ((إِنَّ الله يَبْعَثُ إِلى هذِهِ الأُمَّةِ عَلَى رَأْسِ كُلِّ مائَةِ سَنَةٍ مَنْ يُجَدِّدُ لَها دينَها)) يعني: «خداوند براي اين امت بر سر هر يک صد سال کسي را برمي انگيزد تا اين دين را تازه مي گرداند.» [أخرجه أبو داود، وصححه الحافظ وابن باز[ -امام احمد مي گويد: مي بينيم که در سر اولين يکصد سال عمر بن عبدالعزيز، و در سر دومين يکصد سال شافعي آمده است. -عبدالله فرزند امام احمد از پدرش مي پرسد: پدرجان شافعي چگونه مردي بود، که من بسيار مي شنوم که تو او را دعا مي گويي؟ پدرم گفت: پسرم شافعي خورشيد جهان بود و آسودگي مردمان. -يکي از دانشمندان مي گويد: اگر شافعي درباره ي اين ستون سنگي با کسي مناظره مي نمود و مي‌گفت از چوب است حتماً چيره مي شد. -مي گويد: مرا در بغداد به لقب ( ناصر الحديث ) يعني ياريگر حديث مي‌خواندند. از جمله گفته هاي او: -فراگيري علم از گزاردن نماز نفل بهتر است. -به برخي از علماي حديث مي گفت: شما چون داروخانه‌ايد و ما پزشکانيم. -آنکه قرآن بياموزد ارج او بسيار گردد، و آنکه در فقه سخن بگويد نيرويش پرورش يابد و آنکه حديث بنگارد برهانش نيرو بگيرد و آنکه به سخنوري و علم زبان توجه کند ذوق وي حساس و نرم گردد و کسي که متوجه رياضيات و علم حساب گردد راي و نظرش محکم شود و آنکه خويش را باز ندارد علم وي سودي برايش نخواهد داشت. -رياکاري در دين قلب را سخت کرده و کينه و دشمني به بار مي آورد. -ربيع گويد: درباره‌ي اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و سلم باطل مگوييد که فردا طرف دعواي شما همانا پيامبر خدا صلى الله عليه و سلم خواهد بود. -خوش داشتم که مردم همه‌ي اين علم را خودشان مي‌دانستند تا چيزي از آن به من منسوب نمي‌گشت. -با کسي مناظره ننموده ام جز به قصد خيرخواهي. -هرچه گفته باشم و خلاف دليل باشد، سخن مرا به ديوار بکوبيد. -علم بر دو گونه است: علم دين که همان فقه است و علم دنيا که همان علم طب است و باقي همه زحمت و رنج بيهوده است. درباره ي علم طب مي‌گويد: يک سوم علم ها را تباه کرده و به يهود و نصارى وانهادند. -خويش را وقف عبادت نما پيش از آنکه سرپرستي برعهده ات بيافتد، چون وقتي سرپرستي را پذيرفتي نخواهي توانست که در عبادت غرقه شوي. -کسي در اين کار به کمال نرسد مگر آنکه فقر او را صدمه رساند و وي آن را بر هر چيز ترجيح دهد. -اهدافي دست نيافتني مردم را راضى ساخته و راهي براي به سلامت جستن ندارند، بکوش تا پايبند آن باشي که ترا سود مي رساند. -دانش آني است که سود بخشد نه آنکه تنها حفظ گردد. -اگر بدانم آبِ خنک، جوانمردي از من کم کند نخواهم نوشيدش. -دانا کسي است که دانايي اش او را از هرچه ناپسنديده است بربندد. -سياست مردمان از سياست حيوانات نيز بدتر است. ساير موارد: -برخي در نکوهش امام شافعي سخن گفته اند. ذهبي مي گويد: برخي مردمان در کاستن قدر وي کوشيدند ولي جز بلند گردانيدن قدر و منزلتش تاثيري نداشت. به نظر منصفان در سخنان رقيبانش انحراف وجود دارد . کم تر کسي است که در امامت بر وي پيشي گيرد و پاسخ مخالفان را نداد مگر آنکه آنان را از نظري که داشتند بازگردانيد. عبادت و تقوى: -ابن نصر مي گويد: ما هرگاه که مي خواستيم بگرييم به هم مي گفتيم: اين پسر را بياوريد تا براي ما قرآن تلاوت نمايد. وقتي مي آورديمش و قرآن را آغاز مي نمود چنان مي شد که مردم نزد او بر زمين مي‌افتادند و از نيکويي صداي او داد و فرياد گريه‌ي مردمان بسيار مي‌شد. -ربيع مي گويد: شافعي در سن پانزده سالگي فتوا مي داد و تا هنگام مرگ شب ها را زنده مي‌داشت. اخلاق وي: -يونس صدفي مي گويد: کسي را داناتر از شافعي نديده ام. يک روز بر سر مسأله اي با وي مناظره نمودم و سپس از هم جدا شديم، دفعه‌ي بعد که مرا ديد دستم را گرفت و گفت: اي ابا موسى بهتر نيست که ما همچنان با هم برادر باشيم حتي اگر بر سر موضوعي با هم توافق نداشته باشيم؟ ذهبي مي گويد: اين نشانگر کمال دانايي و درک دروني امام شافعي است؛ که مناظره‌گران همواره در اختلاف هستند. -گويند: شافعي به خاطر شدت سخاوتي که داشت چيزي از دارائي‌اش را براي خود نگه نمي‌داشت. حتي گاهي همسرش زيورآلات دخترانش را مي‌فروخت. تأليفات ايشان: 1-كتاب "الرساله"، و سبب نگارش آن: سبب نگارش اين بود که عبدالرحمن بن مهدي به امام شافعي نامه اي نوشت و از وي خواست تا براي او كتابي را در خصوص معاني قرآن بنگارد و تمام احاديث و اجماع را در آن گرد آورد. امام شافعي در دوران جواني خويش اين کتاب "الرسالة" را نوشت. 2-ايشان ديوان شعري داشت که شاگردانش آن را گردآوري نمودند. وفات ايشان: در آخرين روز ماه رجب سال (204) و در عمر (54) سالگي چشم از جهان فرو بست، رحمه الله. هنگام وفات چه سخناني گفته است؟ به او گفتند: چگونه گشتي؟ گفت: کوچنده‌اي از دنيا و جدا شونده از دوستان و در راه ديدار با کردار بد خود و حاضر شونده در حضور خداوند گشتم و نمي‌دانم که روح من به سوي بهشت خواهد شتافت تا تبريکش گويم و يا سوي دوزخ تا سوگواريش گويم و سپس چنين سرود: آنگاه که قلبم سخت گشت و راه هايم تنگ و دشوار...

امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 365
برچسب ها :