تاريخ : پنجشنبه 26 تير 1393 | 7:34 | نویسنده : نــــــــادر
عبداللَّه بن حذافه سهمى و تحمل سختىها
اذيت هايى كه عبداللَّه از پادشاه روم ديد، و بوسيدن سر وى توسط عمر هنگامى كه نزدش آمد
بيهقى و ابن عساكر از ابورافع روايت نمودهاند كه گفت: عمر لشكرى را به سوى روم فرستاد، در ميان آنها مردى از اصحاب رسول خدا ص كه به او عبداللَّه بن حذافه گفته مىشد، نيز حضور داشت، رومىها وى را به اسارت گرفته، نزد پادشاه خود برده، به پادشاه گفتند: اين از اصحاب محمّد است. آن طاغى سرگش به وى گفت: آيا نصرانى مىشود كه در پادشاهى و قدرتم شريكت سازم؟ عبداللَّه به او گفت: اگر پادشاهيت را و همه آنچه را عربها مالك هستند به من بدهى، كه فقط به اندازه يك چشم زدن از دين محمّد برگردم، اين كار را نمىكنم. (پادشاه روم) گفت: پس تو را مىكشم. عبداللَّه پاسخ داد: خود دانى. آنگاه دستور داد و او را به دار بياويزند، و به تيراندازان دستور داد كه: به او دستها و پاهايش بزنيد و در همان حالت بياورند، نصرانيت را به او عرضه مىنمود، ولى وى نمىپذيرفت. بعد از آن دستور داد او را پايين بياورند، سپس ديگى را خواست، و در آن آب ريختند تا اين كه جوش آمد، بعد از آن دو تن از اسيران مسلمين را خواست، و يكى از آن دو را امر نمود، (و در همان آب جوش در ديگ) انداخته شد، در اين اثنا نيز نصرانيت را به عبداللَّه عرضه مىنمود، ولى او انكار مىكرد، بعد از آن امر كرد كه خود عبداللَّه در آن انداخته شود. وقتى كه او را بردند گريه نمود، به پادشاه گفته شد: وى گريه كرد، پادشاه گمان نمودكه عبداللَّه ترسيده است، بنابراين گفت: او را برگردانيد، بار ديگر نصرانيت را به وى عرضه داشت اما او ابا ورزيد. پرسيد: چه چيز تو را به گريه انداخت؟ پاسخ داد: اين مرا به گريه آورد كه با خود گفتم، حالا در اين ساعت در اين ديگ انداخته مىشوى و مىروى، ولى من آرزو داشتم تا به اندازه هر موى بدنم روح مىداشتم كه در راه خدا فدا مىشد. آن طاغى به او گفت: آيا سرم را مىبوسى كه تو را رها كنم؟ عبداللَّه به او گفت: و همه اسيران مسلمان را (هم رها مىسازى)؟ گفت: همه اسيران مسلمان را (نيز رها مىسازم). عبداللَّه مىگويد: در پيش خود گفتم: سر دشمنى از دشمنان خداوند را مىبوسم، و او مرا و همه اسيران مسلمان را رها مىسازد، باكى ندارم. بنابراين به وى نزديك شد و سرش را بوسيد، و او اسيران را واگذار نمود. عبداللَّه با آنها نزد عمر آمد، و عمر از قضيه وى مطّلع شد، عمر گفت: بر هر مسلمان لازم است تا سر عبداللَّه بن حذافه را ببوسد، و من (به اين كار) آغاز مىكنم، آن گاه عمر برخاست و سر وى را بوسيد. اين چنين در كنزالعمال (62/7) آمده. در الاصابه (297/2) مىگويد: و ابن عساكر براى اين قصّه شاهدى از ابن عبّاس(رضىاللَّهعنهما) به شكل موصول روايت نموده، و شاهد ديگرى هم از فوائد هشام بن عثمان از مرسل زهرى روايت كرده است
موضوع : | بازدید : 474
برچسب ها :
امتیاز بدهید :
| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 474
برچسب ها :
.: Weblog Themes By Pichak :.