تاريخ : جمعه 20 آذر 1394 | 22:03 | نویسنده : نــــــــادر

حضرت محمد(ص) در روز دوشنبه 12 ربیع الاول سال 570 میلادی معروف به «عام الفیل» در شهر مکه چشم به جهان گشود و دنیا را با قدوم مبارکش منور نمود.قبل از تولد، پدرش «عبدالله» از دنیا رفت و آن حضرت یتیم به دنیا آمد. سرپرستی وی را پدربزرگش «عبدالمطلب» به عهده گرفت و نام «محمد» یعنی ستوده را برایش انتخاب نمود و این نام در بین عرب­ها تازگی داشت.اشراف مکه رسم داشتند نوزادشان را به دایه ای در مناطق روستایی بسپارند تا ضمن تقویت جسمی در آب و هوای صحرا، به دور از زرق و برق کاذب شهر، با فرهنگ اصیل عربی رشد نماید و محمد(ص) هم از این قاعده مستثنا نبود.سعادت میزبانی آن حضرت(ص) نصیب «حلیمه سعدیه» شد. به گفته خود حلیمه، به محض ورود محمد(ص) به خانواده اش، انواع نعمت­ها و برکت­ها به خانه­اش سرازیر شد و در وجود آن حضرت نشانه­های خارق العاده­ای مشاهده کرد. از آن جمله یک روز که محمد(ص) با فرزندان حلیمه گوسفندان را برای چرا به صحرا بردند، دو شخص نورانی با لباس­های سفید خدمت آن حضرت رسیدند و سینه مبارکش را شکافتند و پس از خارج کردن چیزی، آن را دوباره به حال اولش برگرداندند؛ این واقعه را برادران برای حلیمه تعریف کردند که در تاریخ به نام «شق صدر»-یعنی شکافته شدن سینه- مشهور است و از طرف خداوند برای زدودن وساوس شیطانی از وجود آن حضرت توسط فرشتگان انجام گرفت.

حضرت محمد(ص) تا سن 5 سالگی نزد حلیمه باقی ماند و پس از بازگشت به خانه، هنوز از مهر مادری سیر نشده بود که در سن 6 سالگی مادرش «آمنه»در محلی به نام «ابواء»چشم از جهان فروبست. از آن پس عبدالمطلب نسبت به آن حضرت توجه بسیاری داشت و با وی بسیار مهربان و گشاده رو بود؛ اما در سن 8 سالگی محمد(ص) این پشتیبان مهربانش را نیز از دست داد.گویا خداوند می­خواست از همان ابتدا محبوبترین بنده­اش -محمد(ص)- را با مشکلات فقر و یتیمی بپروراند تا او را برای کاری بزرگ آماده سازد.

ابوطالب که پس از فوت عبدالمطلب سرپرستی آن حضرت را به عهده داشت، روزی برای سفری تجارتی به شام آماده شد و به درخواست خود حضرت محمد(ص)، ایشان را با خود برد. در این سفر ابوطالب با یک عالم مسیحی به نام «بحیرا»برخورد نمود که چیزهایی در مورد حضرت محمد(ص) و آینده درخشانش در کتاب­های آسمانی خوانده بود؛ بنابراین به ابوطالب توصیه نمود که از محمد به خوبی محافظت کند.

رسول اکرم(ص) در پناه پروردگار متعال، دور از آلودگی­ها و عادات جاهلیت به سن  جوانی پاگذاشت؛ آن حضرت از نظر مروت، بهترین انسان و از نظر اخلاق نیکوترین بود، باحیاترین، راستگوترین و امانتدارترین فرد محسوب می­شد و از بدگویی دوری می­جست، طوری که قومش بنا بر خصلت­های نیکش وی را «امین»نام نهادند. اخلاق نیکو، صداقت و درستکاری محمد(ص) باعث شد که «خدیجه»-یکی از زنان ثروتمند قریش- او را برای تجارت خویش انتخاب کند و در پی علاقه شدید نسبت به آن حضرت از وی خواستگاری نماید.

حضرت محمد^ قبل از بعثت بین مردم مکه از جایگاه ویژه ای برخوردار بود؛ طوری که وقتی خانه کعبه طی حوادث طبیعی تخریب شده بود و خواستند بنای آن را تجدید کنند، برای گذاشتن «حجر الاسود»در محل آن دچار اختلاف شدند و تصمیم­گیری درباره آن را به پیامبر گرامی واگذار نمودند؛ آن­حضرت پیشنهاد فرمود: «حجر الاسود را روی یک پارچه قرار دهند و نماینده هر قبیله یک گوشه آن را بگیرد تا همه در این کار شریک باشند»؛ وقتی سنگ را بالا آوردند، خود آن­حضرت آن را در جای مخصوصش گذاشت و بدین ترتیب مردم را از اختلافی که نزدیک بود به درگیری بیانجامد نجات داد و نزد مردم محبوبیت خاصی پیدا کرد.

هر جا کاری اجتماعی صورت می­گرفت که به نفع همه مردم بود، آن­حضرت ^در آن شرکت فعال داشت که از آن جمله می­توان به «حلف الفضول»-یعنی پیمان جوانمردی- اشاره نمود.

روزی یکی از اهل مکه بنام «عاص بن وائل»مقداری کالا از یک بازرگان یمنی خرید ولی بهای کامل اجناسش را به وی نپرداخت؛ او برای بیان بیچارگی و احقاق حق خود ابیاتی را سرود که این مسأله غرور اهل مکه را جریحه­دار کرد تا جایی که در خانه «عبدالله جدعان» گرد آمده، پس از مشورت پیمان «حلف الفضول»را امضا کردند و براساس آن همگی توافق نمودند که از مظلوم، چه اهل مکه باشد و چه نباشد حمایت کنند و ظالم را وادار کنند تا حق مظلوم را ادا نماید.

آن­حضرت ^25 سال قبل از بعثت در آن پیمان شرکت کردند و بعد از بعثت فرمودند: «من هنگام بستن آن پیمان حضور داشتم و اگر صد شتر سرخ موی به من بدهند هرگز از آن خارج نخواهم شد.»

حضرت محمد^ قبل حضرت محمد پس از ازدواج با خدیجه ثروتمند، از همه شرایط برای داشتن یک زندگی مرفه برخوردار بود. اما با وجود این بیشتر اوقات خود را در «غار حرا»-که در 5 کیلومتری مکه قرار داشت- سپری می کرد و در آن­جا ساعت­ها غرق تفکر می­شد تا حقیقت خلقت هستی را پیدا کند. هرگاه آذوقه­اش تمام می­شد، به خانه بر می­گشت و باز برای تفکر و عبادت به غار حرا می­رفت و در جستجوی حقیقت همواره سرگردان بود. خداوند متعال در آیه 7 سوره ضحی سرگردانی آن­حضرت را پیش از بعثت اینگونه توصیف می­کند: «و وجدک ضالا فهدی»یعنی «آیا خداوند تو را سرگشته نیافت و راهنمایی کرد؟!»

آن­حضرت ^ تمام ماه رمضان را در غار حرا سپری کرد و سرانجام پس از گذراندن شش ماه طولانی، خداوند رحمتش را بر وی نازل فرمود تا این­که در سن 40 سالگی در 27 رجب سال 610 میلادی در حالی که در غار حرا مشغول عبادت بود، فرشته وحی بر ایشان نازل شد و عرض کرد: «بخوان»؛ آن­حضرت پاسخ داد: «خواندن بلد نیستم»، جبرئیل او را در بغل فشرد و رها کرد و عرض کرد: «بخوان»، آن حضرت همان پاسخ اول را تکرار نمود؛ جبرئیل برای  بار سوم ایشان را در بغل فشرد و رها کرده، عرض کرد: «بخوان! بنام پروردگارت که آفرید، پروردگاری که انسان را از خون بسته آفرید، بخوان! و پروردگار تو کریم­ترین کریمان است، او کسی است که به انسان علم نوشتن با قلم را که قبلا نمی­دانست آموخت»(علق: آیات 1-5)

آن­حضرت ^ این آیات را پس از جبرئیل تکرار نمود و متوجه شد که همه آن را حفظ دارد.

در مرحله اول پیامبر ^ مأموریت یافت مخفیانه به گسترش اسلام بپردازد. در این مرحلهاز زنان، حضرت خدیجهب، از کودکان حضرت علیت، از جوانان حضرت زید بن حارثهت-غلام و پسرخوانده پیامبر- و از مردان حضرت ابوبکر صدیق تاولین کسانی بودند که دین اسلام را پذیرفتند.

اما سه سال پس از از دعوت مخفیانه، آن­حضرت^ فرمان خداوند را مبنی بر دعوت علنی برای گسترش اسلام دریافت کرد. با آغاز دعوت علنی صفحه جدیدی از خطرات و مشکلات پیش روی پیامبر اکرم باز شد و مشرکین با ترفندهای مختلف کوشیدند آن­حضرت ^ را از ادامه مأمورتش باز دارند اما بر خلاف انتظار آنان، روز به روز بر پیروان آن­حضرت -که بیشتر فقرا و ضعفا بودند- افزوده می­شد.

سران مکه بیش از پیش خشمگین شدند و زندگی را چنان بر مسلمانان تنگ ساختند که عده­ای از آنان با اجازه پیامبر به سرزمین «حبشه»مهاجرت کردند. در این سفر تعداد مسلمانان 15 زن و مرد بود که کم­کم تعدادشان به 83 نفر رسید. مشرکین از «نجاشی»تقاضا کردند که مسلمانان را از حبشه اخراج نموده، تحویل­شان دهد؛ اما نجاشی نه تنها این کار را نکرد بلکه از تازه مسلمانان حمایت نمود.

در اقدامی دیگر مشرکین پیامبر اکرم و پیروانش را در «محاصره اقتصادی»قرار دادند و براساس آن هرگونه رابطه با مسلمین و معامله با آنان را تحریم نمودند. این محاصره مدت سه سال در محلی به  نام «شعب ابی­طالب»به طول انجامید که آن­حضرت در این مدت دو پشتیبان دلسوز خود یعنی «ابوطالب»و «حضرت خدیجهب»را از دست دادند که سال وفات آنان را «عام الحزن»یعنی «سال غم و اندوه»نامیدند.

در این زمان مسلمانان برای نجات از اذیت و آزار قریش به تعداد فراوان به «مدینه»مهاجرت کردند. تنها پیامبر^ ، حضرت ابوبکر تو عده معدودی از مسلمانان در مکه مانده بودند. مهاجرت مسلمانان به مدینه بزرگان قریش را خشمگین ساخت، چون معتقد بودند با این هجرت اسلام پایه هایش را در مدینه مستحکم خواهد کرد. بنابراین تصمیم گرفتند خطر را یک بار برای همیشه از بین ببرند و با خود گفتند: «محمد را بکشید تا اسلام نیز با او بمیرد». وقتی مکیان تصمیم به قتل پیامبر گرفتند، خداوند به آن­حضرت دستور داد مکه را به قصد هجرت به «مدینه»ترک کند.

شبی که قرار بود مشرکین  پیامبر را به قتل برسانند، آن­حضرت^ ، حضرت علیترا در بستر خود خواباند و خود نیمه شب همراه حضرت ابوبکرتاز برابر دیدگان دشمنانش از منزل خارج شدند و در «غار ثور»-که در 8 کیلومتری مکه قرار داشت پناه گرفتند و سه شبانه­روز در آن ماندند. در این مسافرت خانواده حضرت ابوبکر تبیشترین خدمت را به آن­حضرت ^ نمودند؛ چون خود حضرت ابوبکرهمراه پیامبر بود، دخترش «اسماء»برایشان غذا تهیه می­کرد، پسرش «عبدالله»اخبار مکه را جمع آوری می­کرد و غلامش «عامر»گوسفندان را برایشان می­چراند تا از شیرش استفاده کنند. مردم مدینه که از قبل انتظار آن­حضرت را می­کشیدند، در بیرون مدینه صف بسته بودند و به طور وصف ناشدنی از آنان استقبال نمودند.

از جایی که هجرت پیامبر به مدینه باعث تشکیل حکومت اسلامی و گسترش اسلام گردید، آن را به عنوان «مبدأ تاریخ هجری»قرار دادند.

افرادی که به دستور پیامبر ^ تمام دارایی خود را  در مکه رها کردند و به مدینه هجرت فرمودند را «مهاجرین»و مردم مدینه که به آنان پناه داده، یاری­شان نمودند را «انصار»می­نامند. پیامبر گرامی اقدام مهمی را که پس از ورود به مدینه انجام دادند، برقراری «پیمان برادری»بین مهاجرین و انصار بود؛ طوری که هر یک از انصار تمام دارایی خود را با یک مهاجر تقسیم نمود و رابطه آنان از رابطه خویشاوندی قوی­تر گردید.

در اقدام مهم دیگر آن­حضرت^ مسجدی بنا کردند تا ضمن این که محل عبادت خدای تعالی بوده، محلی برای اجتماع مسلمین و شرکت در امور اجتماعی باشد؛ به گونه­ای که بعدها مسجد مذکور مرکز تصمیم­گیری های بزرگ گردید.از طرفی چون در مدینه قبایل یهودی «بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریضه»سکونت داشتند، پیامبر اسلام برای آسودگی خاطر آنان پیمانی را امضا نمودند که به موجب آن یهودیان از آزادی کامل در دین خود برخوردار بودند.

آن­حضرت^ پس از فوت خدیجهGبا زنان دیگری ازدواج نمودند که آن­ها را «امهات المومنین»یعنی «مادران مومنان»می­نامند و به ترتیب عبارتند از: حضرات سودهدختر زمعه، عایشهصدیقه، حفصهدختر عمر فاروق، زینبدختر خزیمه، ام سلمه، زینبدختر جحش، جویریهدختر حارث، ام حبیبه دختر ابوسفیان، صفیهدختر حیی بن اخطب،میمونه دختر حارث و دو کنیز بنامهای ماریهدختر شمعون و ریحانهدختر زیدF.

همه فرزندان آن­حضرت از حضرت خدیجه Gبودند، بجز ابراهیم که مادرش ماریه دختر شمعون بود.

پیامبر ^  مرد صلح و سازگاری بود، وی از پیروانش می­خواست که همیشه از خدا طلب صلح کنند؛ زیرا مهم­ترین وظیفه آن­حضرت «ابلاغ پیام الهی»به مردم بود و برای چنین مأموریتی فضای صلح و آرامش بسیار لازم بود. اما قریش و برخی دیگر از همسایگان آن زمان اجازه ندادند که وی رسالتش را در آرامش انجام دهد؛ آنان وقتی می­دیدند که مسلمانان روز به روز قوی­تر می­شوند، تصمیم گرفتند با جنگ آن­ها را از میان بردارند. بنابراین رسول خدا برای دفاع از کیان اسلام و دفع مزاحمت دشمنان مجبور شدند که با آنان وارد جنگ شوند.

بالغ بر 27 «غزوه»در طول حیات پربرکت پیامبر گرامی ^  اسلام رخ داده است. که اولین آن­ها «غزوه بدر»و آخرین شان «غزوه تبوک»است. «غزوه به جنگ­هایی گفته می­شود که خود آن­حضرت فرماندهی آن را برعهده داشته­اند». شایان ذکر است که  مقدار خونی که در تمام این جنگ­ها ریخته شد، کمترین مقدار خونی است که در تاریخ جنگ­های دنیا دیده می­شود و تعداد کشتگان از هر دو طرف متجاوز از «1018»کشته نبوده است. اما همین تعداد اندک سبب حفظ خون­های بی­شمار و ایجاد امنیت در جزیره العرب گردید.

پس از استحکام قدرت اسلام در عربستان، پیامبر ^ عازم «حجه الوداع»-یعنی آخرین حج- گردید؛ وقتی خبر به حج رفتن پیامبر پخش شد، مسلمانان قبایل مختلف به سمت مکه سرازیر شدند، طوری که در این حج 125000 نفر از مسلمانان با وی حضور داشتند. در این سال مناسک حج بر آن­حضرت نازل گردید که تا به امروز به وسیله همه مسلمانان رعایت می­شود.

هنگام بازگشت از «حجه الوداع» از اشاراتی که رسول اکرم ^می­کرد، معلوم می­شد که وقت اجل فرا رسیده است و آن­حضرت برای سفر آخرت و ملحق شدن به  رفیق اعلی آمادگی می­فرماید. کسالت و بیماری رسول خدا ^از آخر ماه صفر سال 11 هجری آغاز شد و بالاخره در «دوازدهم ربیع الاول»همان سال بعد از زوال آفتاب به دیدار الهی شتافت. صحابه بزرگوار آن­حضرت که در تمام مراحل زندگی پروانه­وار به دورش می­چرخیدند، با توجه به محبت بیش از اندازه­ای که به رسول خدا داشتند و در سایه پر عطوفت وی انس گرفته بودند، خبر وفات آن­حضرت برای شان همچون صاعقه­ای ناگهانی، بلکه شدیدتر از آن بود.

«روحش شاد، راهش پر رهرو و شفاعتش شامل حال امتش باد»

ارمغان بعثت محمدی و اثرات آن بر تاریخ بشریت: واقعیتی که نمی­توان آن را انکار نمود، این است که جهانی که اکنون در آن به سر می­بریم و نیز ادوار آینده آن، همگی مرهون بعثت محمدی و دعوت عمومی و جاویدان وی و تلاش­های مثمرثمرش می­باشد. زیرا آن­حضرت شمشیر مسلط بر گردن بشریت را که نزدیک بود کارش را تمام کند، برداشت و به جای جنایت و خونریزی، ارمغان­های ارزنده و هدیه­های تازه­ای عنایت فرمود. او بود که در کالبد پژمرده بشریت، روحیه و نشاط، همت و بلندنگری و عزت و کرامت به وجود آورد و به یمن این عطاهای نبوی و ارمغان­های ارزنده، دوره جدیدی آغاز گشت که انسانیت در آن به رفعت و بزرگی، فرهنگ و تمدن، اخلاص ربانیت و تعهد اخلاقی و اجتماعی دست یافت.... پایان.  

«محمد کافرینش هست خاکش                           هزاران آفرین بر جان پاکش»

 

منبع:سایت حوزه علمیه احناف خواف

 


امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 455
برچسب ها :