تاريخ : سه شنبه 4 فروردين 1394 | 0:26 | نویسنده : نــــــــادر

زندگينامه حافظ الحديث حضرت مولانا انورشاه كشميري رحمه الله

 

علامه انورشاه صبح روز شنبه 27 شوال سال 1292 ه.ق در دودهوان، لولاب كشمير چشم به جهان گشود. چون چهار و نيم سال از بهار عمرش گذشت خواندن قرآن مجيد را پيش پدرش آغاز نمود. هنگاميكه به شش سالگي رسيد علاوه بر قرآن مجيد، بسياري از كتب فارسي را نيز به پايان رسانيد. سپس برخي از كتب فارسي و عربي را پيش حضرت مولانا غلام محمد (رح) خواند و درسال 1305 ه.ق جهت تحصيل علوم ديني به لولاب مسافرت نمود.

ذكاوت:

والد محترم حضرت مولانا (رح) مي فرمايد: چون او را « مختصر القدوري» تدريس مي نمودم برخي مواقع چنان سوالاتي مي كرد كه مجبور مي شدم جهت حلّ آنها كتابهاي بزرگ را مطالعه كنم. سرانجام او را به ديگري سپردم او هم در پايان به شكوه در آمد.

يكدفعه چندي از كتاب هاي منطق و نحو را زير مطالعه داشت ناگهان يكي از علماي بزرگ پيش آنها رفت. اتفاقا آن كتب را برداشته و نگاه كرد كه بر آنها پاورقي زده بود. وي از ذكاوت و ذهانت وي بسيار در شگفت امد و بلافاصله فرمود: اين پسر بچه، رازي وقت و غزالي زمان خود خواهد شد.

چون اهل كشمير ذكاوت و ذهانت و حسن اخلاق و اعمال صالحه او را ديدند در شك افتادند كه شايد اين پسر بچه، مهدي موعود نباشد. يكدفعه فرمود: من به سن نه سالگي كتب مطولات ( يعني كتب بزرگ) را مطالعه كرده بودم و به سن دوازده سالگي فتوي مي دادم (ذلك فضل الله يوتيه من يشاء)

مدت سه سال پيش علماي متعددي در هزاره و سرحد باقي مانده و علوم عربيه را بطور كامل از آنها خواند. سرانجام در سال 1307 ه.ق از هزاره راهي دارالعلوم ديوبند شد و مدت چهار سال آنجا ماند و از مشاهير وقت شيخ الهند حضرت مولانا محمود الحسن ديوبندي (رح)، حضرت مولانا خليل احمد سهارنپوري (رح)، حضرت مولانا محمد اسحق امر تسري مهاجر مدني (رح)،  حضرت مولانا غلام رسول هزاروي (رح)، كاملا استفاده نمود و سال 1312 ه.ق از آنجا سند فراغت گرفته و سپس پيش قطب الارشاد حضرت مولانا رشيد احمد گنگوهي (رح) به گنگوه رفت و از او سند حديث و فيوض باطني حاصل كرد. بعد از آن به دهلي تشريف برد و مدت سه الي چهار سال آنجا تدريس نمود. سپس راهي كشمير شد و در سال 1323 ه.ق همراه با برخي از مشاهير كشمير عازم زيارت حرمين شريفين شد و در سفر حجاز، طرابلس، بصره، مصر و شام علماي جليل القدري را ملاقات نمود. چون آنها استعداد فوق العاده او را ديدند به او سند هاي متعددي در مورد حديث عطا نمودند.

بعد از سفر حجاز، در روستاي خواجگان در كشمير مدرسه اي بنام فيض عام بنيانگذاري نموده و مدت سه سال در آنجا به تدريس پرداخت. سپس در جلسه دستاربندي دارالعلوم ديوبند فراخوانده شد. بعدا همانجا به عنوان مدرس انتخاب گرديد و آنجا به تدريس سنن ابوداود و صحيح مسلم تا چندين سال بدون حقوق ادامه داد، بعد از چند سال به علت رحلت پدر محترمش عازم كشمير شد و مجددا به دارالعلوم مراجعت نمود.

نكاح:

حضرت مولانا كشميري(رح) عالم شباب را پشت سر گذاشته و به طرف كهولت مي رفت و هنوز ازدواج ننموده بود و تجرّد و عزلت را اختيار نموده بود و هدفش از عدم ازدواج ، هجرت به ارض حرم بود و حضرت مولانا حبيب الرحمن دومين مهتمم دارالعلوم ديوبند از اراده او سخت پريشان بود كه اگر اين آفتاب علم از ديوبند هجرت كند نه تنها ديوبند بلكه تمام هندوستان تاريك مي ماند. بدين خاطر جهت باقي ماندن وي همان تدبيري را بكار برد كه اهل يمن براي حضرت معمر (رح) اختيار نموده بودند. معمر (رح) عالمي جليل القدر و حافظ حديث و استاد حضرت سفيان ثوري، سفيان بن عيينه، شعبه، عبدالله بن مبارك (رحمهم الله) و از اهل بصره بود، چون وارد يمن شد، اهل يمن در فكر افتادند كه چطور او را از رفتن باز دارند. يكي از آنها گفت: اگر مي خواهيد حضرت معمر (رح) براي هميشه اينجا بماند او را همينجا ازدواج دهيد.اين پيشنهاد به توافق رسيده و او را همانجا ازدواج دادند.

حضرت مولانا حبيب الرحمن (رح) همچنين كرد كه عقد او را در گنگوه با دختري ازسادات بست. بعد از دوسال براي او دختري متولد گرديد. بعد از او هم پسري برايش به دنيا آمد كه سرانجام خود بخود از اراده هجرت باز آمد و با كمال اطمينان به تدريس مشغول شد. هنگام تجرد از گرفتن حقوق عوض تدريس خودداري نمود ولي چون متأهل گرديد با اصرار اراكين حوزه به پذيرفتن آن راضي شد.

چون حضرت شيخ الهند (رح) عازم حجاز شددرس بخاري و ترمذي را هم به عهده گرفت و طوري تدريس مي نمود كه طلبه اين احساس را نمي كردند كه ما از علم يك دانشمند بلند پايه يعني حضرت شيخ الهند (رح) محروم مانديم و تا سال 1345 ه.ق در دارالعلوم ديوبند به عنوان جانشين حضرت شيخ الهند (رح) مشغول به تدريس بود. بعداً در ميان اراكين حوزه در بعضي موارد اختلاف نظر شد كه بر اثر آن، اين دانشمندو علامه زمان با حضرت مفتي عزيز الرحمن عثماني (مفتي اول دارالعلوم ديوبند)، علامه شبير احمد عثماني، حضرت مولانا سراج احمد رشيدي و مولانا حفظ الرحمن سيوهاروي و مولانا سيد محمد بدر عالم ميرتهي و برخي ديگر از علما و بسياري از طلاب به جامعه اسلاميه در دابهيل تشريف بردند. علامه موصوف تا سال 1351 ه.ق در آنجا به تدريس كتب حديث مشغول بود و سرانجام به وقت سحر شب دوم صفر المظفر در ديوبند داعي اجل را لبيك گفت. انا لله و انا اليه راجعون

تبحر علمي:

حضرت مولانا انورشاه كشميري(رح) در تمام علوم و فنون مهارت تامّه داشت. چون اكثر علماي مصر با مشكلي علمي مواجه مي شدند، فورا بطرف ايشان مراجعه نموده و حلّش را از ايشان دريافت مي نمودند. حكيم الامت مولانا اشرفعلي تهانوي (رح) حل بسياري از مسائل را از او جويا مي شد.

اظهار نظر برخي از علماء اعلام:

حضرت حكيم الامت مجدد الملت مولانا اشرفعلي تهانوي (رح) در مورد ايشان چنين مي فرمايد: نزد من يك دليل جهت حقانيت اسلام، وجود علامه انورشاه كشميري (رح) براي امت مسلمه است. اگر در دين اسلام ذره اي كجي يا خرابي مي بود، وي از اسلام دوري مي جست.

علامه شبّير احمد عثماني (رح) بعد از وفات ايشان در جلسه اي كه در جامعه اسلاميه دابهيل برگزار بود، فرمود: اگر شخصي در مصر و شام از من مي پرسيد كه آيا تو حافظ ابن حجر عسقلاني، شيخ تقي الدين ابن دقيق العيد و سلطان العلما شيخ عزالدين بن عبدالسلام را ديده اي من بطور استعاره ميتوانستم بگويم آري. زيرا اين فقط به اعتبار قديم و تأخير است  وگرنه اگر حضرت مولانا انورشاه (رح) در قرن ششم يا هفتم مي بود حتماً مناقب او در اوراق تاريخ ثبت ميشد. من چنين احساس مي كنم كه حافظ ابن حجر، شيخ تقي الدين ابن دقيق العيد و سلطان العلما شيخ عزالدين بن عبدالسلام امروز درگذشتند.

چون علامه سيد رشيد رضا (رح) (صاحب تفسير المنار) كه شخصيتي معروف در مصر و در حلقه هاي علمي، نادر زمان شناخته مي شد به ديوبند تشريف برد، علامه انور شاه كشميري(رح) جهت تشريف فرمايي او ارتجالاً به زبان عربي ايراد سخن كرد، آنوقت سيد رشيد رضا بار بار از جاي خود بلند شده و مي فرمود:

والله ما رأيت مثل هذا الرجل قطّ:  بخدا سوگند هيچوقت چنين شخصي مثل اين نديده ام.

يكدفعه علامه علي مصري حنبلي (رح) كه حافظ الحديث بود از مصر به ديوبند آمده و در درس بخاري حضرت مولانا انورشاه (رح) شركت كرد. وي رعايت حال او را كرده و با عربي بسيار فصيح و بليغ تدريس نمود. علامه علي مصري (رح) از اينطرف و آنطرف سوالات بسيار پيچيده اي  نمود و حضرت مولانا بطور واضح آنها را پاسخ مي داد. چون درس به پايان رسيد جلوي تمام طلبه ها فرمود:

من در ممالك عرب سفر كرده و با اكابر علما ملاقات نموده ام و خودم چندين سال در مصر هم درس حديث داده ام اما از مملكت شام گرفته تا هند عالمي به مثل وي نديده ام. من جهت ساكت كردن او را بسيار مارپيچ كردم اما نتوانستم و كاملا پاسخ قانع كننده به من مي رسيد و حاضر جوابي، تقيّظ  حفظ و اتقان، ذكاوت و ذهانت و وسعت نظر او مرا درشگفت انداخت و سرانجام فرمود:

لو حلفت انّه اعلم بابي احنيفه لما حنثت: اگر سوگند بخورم كه او از تمام مردم به امام ابوحنيفه (رح) عالمتر است به اين دعوي خود حانث نخواهم گشت.

وقتي علامه زاهد الكوثري (رح) برخي از تصانيف علامه كشميري (رح) را در قاهره مطالعه نمود فرمود: بعد از شيخ بن همام صاحب فتح القدير در مورد استنباط مسايل دقيق از احاديث، شخصي بالاتر از علامه انورشاه كشمري (رح) را سراغ ندارم.

علامه اقبال لاهوري (رح) در جلسه تعزيتي كه در لاهور برگزار شده بود فرمود: تاريخ از پيش كردن چنين شخص نابغه اي مانند علامه كشميري (رح) از پانصد سال قبل عاجز مي باشد.

حافظه و ذكاوت:

خداوند متعال حافظه و ذكاوت عجيبي به وي بخشيده بود. اگر كتابي را يكدفعه از اول تا آخر مطالعه مي كرد برايش كفايت مي كرد. اگر بعد از چندين سال در مورد آن سوالي پيش مي آمد، فوراً طوري پاسخ مي داد كه شنونده تعجب مي كرد. اگر كتابي ده پاورقي داشت همه يادش بودند. با يكدفعه مطالعه كاملا متن، پاورقي، جلد و صفحه در حافظه اش باقي مي ماندند. چون در مورد مسئله اي بحث علمي مي كرد حواله جات بي شماري ذكر مي كرد. حافظه وي براي كساني كه منكر حافظه محدثين قبلي بودند و ذخيره حديث را به نظر مشتبه مي نگريستند پاسخ مناسبي بود.

يكدفعه حضرت مولانا حسين احمد مدني (رح) فرمود: حضرت علامه كشميري (رح) مي فرمود: چون كتابي را بدون دقت مطالعه كنم و اراده حفظ آن را هم نداشته باشم، مدت پانزده سال در حافظه ام محفوظ مي ماند.

سرعت مطالعه اش چنين بود كه در هر روز دويست صفحه از مسند احمد بدين خاطر مطالعه مي كرد كه آنچه مستدلّ احناف است پيش او محفوظ بماند و هرگاه سر درس حواله مسند احمد را مي داد بدون مراجعت به كتاب حواله مي داد.

فتح القدير شيخ بن همام (رح) كه هشت جلد كامل مي باشد را در بيست روز كامل مطالعه كرد و بدين تفصيل كه تا كتاب الحج آن را تخليص نمود و اعتراضات ابن همام بر صاحب هدايه (يكي از معتبر ترين كتب فقه احناف) كرده هم بطور كامل جواب داد و تا آخر عمر به مطالعه فتح القدير نيازي پيدا نكرد. يكدفعه سر درس بطور تحديث نعمت فرمود: 26 سال قبل فتح القدير را مطالعه كرده و الحمدلله تا كنون جهت مراجعه به آن نيازي نداشته ام و آنچه از آن بيان مي كنم اگر تجديد نظر گردد باز هم تفاوتي چندان ديده نخواهد شد.

در مورد حافظه بي نظير ايشان حكايات فراواني وجود دارد.

تصانيف ايشان:

حضرت علامه توجه خاصي به تصنيف نداشتند. برخي از كتب ايشان بشرح زير است:

1- عقيده الاسلام في حياه عيسي (ع)

2- اكفار الملحدين في ضروريات الدين

3- التصريح بما تواتر في نزول المسيح

4- خاتم النبيين (فارسي)

5- فصل الخطاب في مسأله ام الكتاب

6- خاتمه الكتاب في فاتحه الكتاب

7- نيل الفرقدين في مسأله رفع اليدين

8-بسط اليدن لنيل الفرقدين

9- ضرب الخاتم علي حدوث العالم

10- كشف الستر عن صلوه الوتر

11- مرقاه الطارم لحدوث العالم

و تقريرات بخاري ايشان كه حضرت سيد بدرعالم ميرتهي (رح) در چهار جلد بنام فيض الباري (عربي) درآورده كه بسيار عمده و جالب مي باشد.

العرف الشذي في شرح ترمذي نيز املاء درس جامع ترمذي است كه آن را مولانا محمد چراغ(رح) جمع بندي نموده. انوار المحمود في شرح سنن ابي داود كه آن را مولانا محمد صديق (رح) ضبط نموده و هر سه به چاپ رسيده اند. املاء شرح صحيح مسلم نيز توسط مولانا مناظر احسن گيلاني (رح) به رشته تحرير درآمده است.

تلاميذ ايشان:

برخي از شاگردان ايشان بشرح زير است:

1- مولانا شاه عبدالقادر راي پوري (رح)

2- مولانا قاري محمد طيب (رح) مهتمم دارالعلوم ديوبند

3- مولانا مناظر احسن گيلاني (رح)

4- مولانا حفظ الرحمن سيوهاروي (رح)

5- مولانا مفتي محمد شفيع عثماني (رح) مفتي اعظم پاكستان و موسس دارالعلوم كراچي

6- مولانا محمد ادريس كاندهلوي (رح) موسس جامعه اسلاميه لاهور

7- مولانا سيد محمد بدرعالم ميرتهي (رح) مهاجر مدني

8- مولانا محمد منظور نعماني (رح)

9- مولانا محمد ميان (رح)

10- مولانا عتيق الرحمن (رح) موسس ندوه المصنفين

11- مولانا فخر الدين احمد (رح) شيخ الحديث دارالعلوم ديوبند

12- مولانا محمد انوري لائل پور (رح)

13- مولانا حبيب الرحمن(رح)

14- مولانا محمد موسي (رح) موسس مجلس العلمي كراچي

15- مولانا محمد يوسف بنوري (رح) موسس جامعه بنوري تاون كراچي

16- مولانا مفتي محمود (رح)

17- مولانا غلام غوث هزاروي (رح)

18- مولانا محمد صديق نجيب آبادي (رح)

19- مولانا عبدالله (رح)

20- مفتي محمد حسن امرتسري (رح)

21- مولانا طفيل احمد قادري (رح) باني دارالتصنيف كراچي

22- مولانا شمس الحق افغاني (رح)

23- شيخ القرآن مولانا غلام الله خان راولپبندي (رح)

24- مولانا مفتي محمد نعيم لدهيانوي (رح)

25- مولانا سلطان محمود (رح) شيخ الحديث قبلي فتح پور دهلي

تلاميذ وي بسيارند كه نمي توان همه آنها را نام برد لذا به همينها اكتفا مي شود.

حكايتي در مورد مولانا انورشاه كشميري(رح):

بعضي از دوستان خاص خدا در ولايت و عرفان به درجاتي مي رسند كه كفار و غير مسلمانان فقط با ديدن چهره آنها مشرف به اسلام مي شوند. به اين حالت « كيفيت احسان» مي گويند. حضرت مولانا كشميري (رح) هم از عرفايي بود كه به اين درجه رسيده بود و در طول زندگي مبارك ايشان بيش از هزار كافر و هندو فقط با ديدن چهره ايشان مسلمان شده و مي گفتند: دين اين فرد هر چه كه باشد بر حق است.  ذلك فضل الله يوتيه من يشاء

حالا به حكايت زير توجه كنيد:

وقتي كه حضرت علامه كشميري (رح) وفات يافت مردم دور جنازه ايشان جمع شده تا آخرين خداحافظي خودشان را با ميت بكنند. (در هندوستان رسم بر اين است كه قبل از دفن ميت، تمام اقوام و آشنايان به صف مي شوند و از كنار جنازه مي گذرند و آخرين ملاقاتشان را با جنازه مي كنند) در ميان جمعيت نفري ديده شد كه خيلي مشتاقانه مي خواهدزودتر از همه مولانا را ببيند. هنگامي كه داشت به جنازه نزديك مي شد ناگهان حضرت مولانا حسين احمد مدني (رح) به تعدادي طلبه فرمود كه جلوي آن مرد را بگيريد و نگذاريد كه به جنازه استاد من نزديك بشود. طلبه ها با وجود نارضايتي جلوي آن مرد را گرفتند و نگذاشتند نزديك شود. پس از دفن ميت طلبه ها پيش همان مرد رفته و گفتند: از اينكه نگذاشتيم با جنازه ملاقات كني ماراببخش چون دستور مولانا حسين احمد بود و ما بايد اجرا مي كرديم. ناگهان همان مرد به گريه در آمد و گفت: من منافقم، من پستم، من ذليلم، من خوارم. طلبه ها گفتند: يعني چي؟؟ چرا اين حرف ها را مي زني؟؟ آن مرد از داخل گريبانش شيشه اي بيرون آورد و گفت: قبل از اينكه مردم براي تشييع جنازه و ملاقات با جنازه جمع شوند، انگليسي ها به من دستور دادند تا از همه زودتر به جنازه نزديك شوم و اين اسيد را بر روي چهره انور مولانا بريزم. چرا كه چهره او پس از مرگ هم تعداد زيادي هندو و كافر را مسلمان كرد.

يكدفعه فردي به نزد مولانا اشرفعلي تهانوي (رح) آمد و گفت: من خيلي شك و شبهه نسبت به اسلام دارم. مولانا فرمودند: برو در درس مولانا انورشاه كشميري شركت كن.  در آنزمان مولانا كشميري (رح) بخاري شريف را در دارالعلوم ديوبند درس مي داد. اين فرد همينكه در درس مولانا نشست و چهره ي مولانا را ديد بي اختيار اشكانش سرازير شد و آمد با حالت اشك و گريه با مولانا بيعت كرد و در ظرف مدت كوتاهي تمام مقامات عرفاني را طي كرد و به ولايت و دوستي الله تعالي رسيد.

 



امتیاز بدهید :

| امتیاز : 0
موضوع : | بازدید : 523
برچسب ها :